اتفاقات داستان بازی هورایزن زیرو داون (Horizon Zero Dawn) در کره زمین اتفاق میافتد، اما بیش از هزار سال از زمانِ حال گذشته است و زمین دیگر آن جایی که ما میشناسیم نیست. طبیعت کنترل زمین را از انسانها پس گرفته و گیاهان بر شهرهای بزرگی که زمانی محل زندگی انسانها بوده، سایه انداختهاند. حیواناتی از جمله روباهها، ماهیها و بوقلمونها در کنار موجودات رباتیک که شباهت عجیبی به دایناسورها، تمساحها، گوزنها و دیگر موجودات دارند، زندگی میکنند. این رباتها نیز مانند حیوانات دیگر، در زمین پرسه میزنند و کارهایی انجام میدهند که از حیوانات واقعی انتظار داریم.
آنها میچرند، شکار میکنند، محیط اطراف خود را از نظر میگذرانند؛ اما کسی نمیداند چرا!. در این دنیا، همانند دنیای اولیهی خودمان، قبلیههای مختلفی وجود دارند که هر کدام اولویتی برای خود دارند. برخی تمرکز خود را بر گسترش قبیلهی خود قرار دادهاند، برخی دین را اولویت خود میدانند و برخی نیز شکار، نزاع و جنگ و خونریزی را برای رسیدن به هدفهایشان، سرلوحهی کار خود قرار دادهاند.
اما در این بین؛ همه از انسانهای پیشین «The Old Ones» خبر دارند، همه نشانههای واضحی از آنها را در سرتاسر زمین میبینند اما هیچکس نمیداند چه اتفاقی افتاده است. البته برخی حدس هایی میزنند و با تعصب نیز از نظر خود دفاع میکنند، اما در واقع هیچ کدامشان به حقیقت اصلیِ زمین حتی نزدیک هم نشدهاند. در این قسمت از داستان بازی به سراغ داستان بازی هورایزن زیرو داون (Horizon Zero Dawn) رفتیم تا کمی آن را یبشتر موشکافی کنیم. پس با ما باشید.
قبیله Nora Nora در دنیای Horizon: Zero Down
یک قبیله مادرسالار است که قوانین سفت و سختی علیه فناوری و تمدن انسانهای پیشین دارد. اعضای این قبیله الههای به نام All-Mother را میپرستند که بطور کلی او را نمایانگر خلقِ زندگی میدانند. تجسم فیزیکی آنها از این الهه، یک کوه مقدس است که تمام عبادتهایشان را به سمت آن روانه میکنند. کسانی که قوانین مختلف قبیله را بشکنند، Outcast نامیده شده و از روستای اصلی که Mother’s Heart نام دارد، طرد میشوند و تا زمانی که مدت زمان در نظر گرفته شده (از چند سال تا ابد) را سپری نکنند، حق بازگشت ندارند.
همینطور صحبت کردن مردم قبیله با Outcast ها نیز ممنوع اعلام شده است. قوانین از جرمهای سادهای مانند دزدی یا درگیری با دیگر اعضا شروع میشود و تا کارهای حرام از جمله ترک کردن سرزمین مقدس (مکانی که قبیلهی Nora در آن سکونت دارد) پراکنده میشوند. باورها و قوانین این قبیله به داستان Horizon: Zero Dawn گره خورده است و بسیاری از رازهای بازی از آن سرچشمه میگیرند که در ادامه به آنها برخورد خواهیم کرد.
Aloy؛ از کودکی تا بزرگسالی
اولین باری که با شخصیت اصلی بازی یعنی Aloy ملاقات میکنیم، او یک نوزاد است که در آغوش Rost بازیگوشی میکند. روسای قبیله نورا، Aloy را به Rost سپرده و وظیفه سنگینِ نگهداری از او را بر عهدهاش گذاشتهاند. هر دوی آنها به دلایل مختلفی به عنوان Outcast شناخته میشوند و باید از قبیله و اعضای آن دور بمانند.
مردم قبیله همیشه با رفتار تند و نامطلوبشان، باعث آزرده شدن Aloy در تمام دوران کودکیاش شده اند و همیشه سعی کرده اند خود و فرزندانشان را تا حد ممکن از او دور نگه دارند. این یکی از دلایل مشخصی است که باعث شده Aloy به شخصیتی مستقل، جنگجو و همینطور ماجراجو تبدیل شود. در ابتدا دلیل Outcast بودن Aloy مشخص نیست، اما پس از چند ساعت متوجه میشویم که او مادری ندارد و با توجه به اینکه مادرها در فرهنگ قبیلهی نورا، نقش بزرگی را ایفا میکنند، این موردی غیرطبیعی و از نظر آن قبیله حرام است.
البته اینطور نیست که مادر Aloy جان خودش را از دست داده باشد یا او را ترک کرده باشد، بلکه کسی او را ندیده است. Aloy در محلی که فقط روسای قبیله به آن دسترسی دارند، بصورت تنها و گریان پیدا میشود و هیچ ردی از مادر یا بستگانی از او در آنجا دیده نمیشود. این دلیلی است که روسای قبیله تصمیم میگیرند او را از زمان تولد یک Outcast بنامند و از تقدیس کردن او خودداری کنند. اما یکی از روسای قبیله به نام Teersa برخلاف دیگران، همیشه رفتاری محبتآمیز با Aloy دارد. او برخلاف قانون، با Rost و Aloy به راحتی صحبت میکند.
همه این کارها به این دلیل است که او عقیده دارد، Aloy برای هدفی مشخص فرستاده شده و سرنوشت او به نحوهای نوشته شده که در نهایت به مردم این دنیا کمک خواهد کرد و به طور کلی از پیدا شدن این نوزاد به عنوان یک موهبت یاد میکنند. پس از مدتی Aloy به طور اتفاقی خود را در غاری پیدا میکند. اینجاست که با اولین نشانههای فناوری هایی که انسانهای پیشین به آن دست پیدا کرده بودند، آشنا میشویم. Aloy در این ماجراجویی عجیب و پر از شگفتی، دستگاهی به نام تمرکز «Focus» را پیدا میکند و فرا میگیرد که میتواند از آن برای جستجو و یادگیری محیط اطرافش استفاده کند.
این دستگاه در بازی وسیله حیاتی محسوب میشود و او در تمرینات و مبارزات خود، به صورت گستردهای از آن استفاده میکند و میتواند به راحتی استراتژیهای مبارزهای خودش را به وسیله آن انتخاب کند و هر نبردی را به نفع خودش تمام کند. با گذشت زمان، مشاهده میکنیم که Aloy از کودکی کنجکاو به دختری باوقار و جنگجو تبدیل میشود که به سمت هدف بزرگتری همچون رقابتهای The Proving حرکت میکند.
رقابتهای The Proving The Proving
یک رقابت است که در منطقه Mother’s Heart برگذار میشود و هدف آن تست کردن سرعت و قدرت جوانان شرکت کننده در مقابل دشمنان است. مراسم The Proving فرصتی استثنایی برای Aloy است تا خود را از محدودیتهای یک Outcast رها کند و شانسی برای عضو شدن در قبیله Nora داشته باشد. برنده این رقابت نه تنها میتواند لقب Brave (عضوی حقیقی از قبیله Nora) را به خودش اختصاص دهد، بلکه همینطور قادر خواهد بود از روسای قبیله هر چیزی که میخواهند را طلب کنند و یکی از اصلیترین مقصودهای Aloy از برنده شدن نیز این است که بالاخره بتواند جواب سوال هایش در مورد گذشته خود را پیدا کند.
با ورود Aloy به محل برگذاری مراسم، Teersa از او استقبال میکند، کسی که اینجا نیز نقش عمدهای در تایید صلاحیت Aloy برای ورود به مبارزات داشته است. همینطور با دو شخصیت کلیدی در داستانِ بازی آشنا میشنویم، Olin و Erend. شخصیت Erend یک جنگجو از قبیله Oseram میباشد (با قبیله Oseram در ادامه مقاله آشنا میشویم) و Olin نیز فردی ماجراجو است که بیشتر وقت خودش را صرف جست و جوی ویرانههای باستانی برای پیدا کردن آیتمهای باارزش میکند. در حین مراسمی که برای شروع The Proving برگذار شده است، Aloy سیگنالی عجیب را از طریق Focus خود دریافت میکند که در نهایت مشخص میشود این سیگنال از طریق دستگاه Focus دیگری که از قضا Olin آن را بر روی گوش خود قرار داده است ساطع میشود.
Aloy به سراغ او میرود و سعی میکند گفتوگویی را با او شروع کند، اما رفتار Olin عجیب به نظر میرسد و او به طور کاملاً قابل تشخیصی سعی میکند از Aloy دوری کند. رفتار نامناسب و این حقیقت که او تنها فردِ دیگری است که به یک Focus مجهز است، کافی است تا َAloy به او مشکوک شود. اما Aloy وقت کافی برای بررسی این موضوع ندارد و باید تمرکز خودش را بر روی کاری مهمتر یعنی پیروزی در The Proving قرار دهد. روز بعد Aloy با چالشهای The Proving روبهرو میشود و پس از تلاش فراون موفق میشود در این رقابت پیروز شود، اما متاسفانه طعم شیرین پیروزی به زودی با حملهای که به روستای محل برگزاری رقابتها انجام میشود، از بین میرود.

تمام شرکتکنندگان و بسیاری از اهالی روستا بصورت وحشیانهای توسط عدهای از قاتلان ناشناسی که ماسکهای بخصوصی را به صورت داشتند، به قتل میرسند. Aloy به خوبی با آنها مقابله میکند و در همین حین پی میبرد که بصورت عجیبی تمام این قاتلان نیز به دستگاه Focus مجهز هستند. او به مبارزه ادامه میدهد و دقیقاً زمانی که به نظر میرسد آنها را مجبور به عقب نشینی کرده است، به فردی درشت اندام و خشن برخورد میکند که به نظر میرسد، رهبر این گروه باشد. او با بیرحمی سعی میکند گلوی Aloy را ببرد اما Rost به موقع سر میرسد و جان خودش را برای نجات او فدا میکند.
Rost در حال مرگ است و این گروه مرموز در حال تعبیه کردن بمبی در این محل هستند. Rost به سختی خودش را به Aloy رسانده و با هل دادن او از لبه پرتگاه، او را از موج انفجار دور میکند و برای دومین بار نقش ناجی را ایفا میکند. Aloy پس از مدتی هوشیاری خود را بدست آورده و بعد از دیدن کابوسی پریشان کننده، خودش را در محلی نا آشنا پیدا میکند. Rost از دست رفته است، روستای Mother’s Heart مورد حمله قرار گرفته و قاتلان به راحتی فرار کردهاند، اما Aloy هنوز میتوانست نتایج مثبتی را در این آشوب غمانگیز مشاهده کند. او حالا توانسته بود از بند Outcast بودن رها شود و حالا فرصتی برای روبهرو شدن با گذشته خود و همینطور هدفی که برای آینده پیدا کرده بود آماده شده بود.
به عنوان کسی که هیچ علاقه ای به داستانای علمی تخیلی نداره باید بگم واقعا داستان بازی منو مجذوب خودش کرد و حتی اگه بازی رو بازی نکنی و فقط بیای اینجا داستان رو بخونی بازم لذت می بری…چقد لذت بخشه ترکیب ربات ها و علم نوین با دوران قبلیه ای انسان ها تو این بازی…بازی از نظر من کامله اما یک ایراد بزرگ داره که شاید برای بعضی ها مهم باشه و برای بعضی ها نه ، اونم مکالمات خسته کننده ALOY با شخصیت های بازی هست که بخصوص در مراحل فرعی واقعا کسل کننده هستن دلیلشم مصنوعی بودن چهره افراد و عدم وجود حس و حال طبیعی در چهره شون هست…جوری که انگار فقط قراره اون دیالوگا رو به بازیکن برسونن و تموم.کات سین ها اکثرا فقط مکالمات هستن و تا اینجا من سینماتیک اکشن و جذاب خیلی کم دیدم.
کاش روی پی سی هم بیاد