مقدمه کانشسنس: طرح مبانی بحث کانشسنس
سیستم ادراک حسی بشر (حواس پنجگانه به مدیریت مغز) برای انسان بسیار مفید بوده. دانش بشر و تمام تکنولوژیهای ساخت بشر دلایلی بر این ادعا هستند. ولی سیستم ادراک حسی بشر محدودیت های مهمی هم دارد که در این پست از مجله علمی گارد میخواهیم جوانب علمی آن را بررسی کنیم:
- عدم توانایی پاسخ به پرسشهای بنیادین وجودی، مثل: چرا گیتی وجود دارد؟ جایگاه بشر در کیهان؟
- دانش فیزیک که مسئول شناخت گیتی ست میگوید علم بشر حدود ۴٪ از کل گیتی را میشناسد، حدود ۹۶٪ از کل گیتی (انرژی و ماده تاریک) را نه میبینیم، نه جنسش را میدانیم، نه مکانیزم پیدایش آنرا… دانش ما از آنها بسیار اندک است.
- دانش فیزیک میگوید جنس و خصوصیات کمتر از ۰/۰۱٪ از وجود فیزیکی (بدن) خود را میشناسیم چون حدود ۹۹/۹۹٪ از تمام اتم های درون بدن ما (همانند تمام اتم های تمام اجسام در کیهان) از جرم خالی و پُر از انرژی خلا و ناشناخته است (رادرفرد ۱۹۱۱ – پلانک ۱۹۱۳).
- دانش بیولوژی و ژنتیک میگویند وظایف خاص فیزیولوژیکی کمتر از ۱۰٪ از ژنوم خود را میشناسیم. بنابراین گروهی از متخصصین علوم پزشکی بیش از ۹۰٪ از ژنوم بشر را جانک (بیهوده) DNA مینامند.
- سیستم ادراک حسی بشر به مدیریت مغز برای پدیده هایی مانند خواب و رویا، دژاوو، کانشسنس، بینش از راه دور… توضیحی ندارد.
برای پوشش کاستی های ادراک حسی، از حدود ۱۹۹۰ گروهی از دانشمندان به ادراک فراحسی اهمیت بیشتری دادند:
- John Wheeler – Princeton U
- Leonard Susskind – Stanford U
- Max Tegmark – MIT
Consciousness as a state of matter
همچنین وجود بیش از ۲۳ تئوری علمی براساس مفهوم کانشسنس (تصویر پایین) به عنوان Scale Invariant مانند نظریه جهان هالوگرافیک لئونارد ساسکیند: Holographic Universe Leonard Susskind که حتماً از ماجرای مناظره علمی ایشان و مرحوم پروفسور هاوکینگ که منجر شد به پذیرش جناب هاوکینگ مبنی بر درستی نظر ساسکیند و پذیرش اشتباه خودشان. در کتاب Black Hole War آگاه هستید.

در این چکیده؛ آقای تگمارک یک Hypothesis یا ایده فرضی و ذهنی یا انتزاعی را در مورد مفهوم ابداعی خود یعنی: Perceptronium با مدلسازی ریاضی و نه آزمون فیزیکی در فضای هیلبرت (و محاسباتی که اگر هم در دسترس باشد فهم آن نیاز به پیش زمینه مرتبط دارد)، مدلسازی کردند و پارامترهایی در مورد مقادیر ویژه انرژی را محاسبه کردند که کانشسنس را میتواند مرتبط کند با حالتی دیگری از ماده احتمالی که از آن ماده البته سخنی به میان نیامده است.
البته این چیکده فعلاً درمراحل اولیه است، درست مثل دیگر پژوهش های دقیق علمی که بعد از سال ها به بلوغی وصف ناپذیر رسید. پس بسیار مهم است و به شخصه برای بنده معتبر است. دقت کنید، علم بشر تا تبیین علمی کانشسنس (خودآگاهی – Consciousness) فاصله دارد، همانطور که تا تبیین ماهیت فیزیکی ۹۶٪ از گیتی (انرژی تاریک و ماده تاریک) و ماهیت فیزیکی انرژی خلا (۹۹/۹۹٪ از وجود فیزیکی همه اتم ها) فاصله دارد.

سوال مهم اینجاست که آیا باید با تئوریهای جدید فیزیکی برای تبیین ماهیت این پدیده ها به نام مبارزه با شبه علم مخالفت کرد؟ بینش از راه دور و تله پاتی (تحقیقات مفصل دکتر ادگار میچل و پنهانکاری ناسا و شبه علم نامیدن) و دیگر مثالهای عینی، به طریق عملی اثبات کردند که کانشسنس (خودآگاهی – Consciousness) یا هوش یا حضور یا هر نام دیگر که به آن بدهیم، حقیقت داردند و باید جدی گرفته شود. ولی عده ای نمیخواهند توده مردم از این توانایی ادراک خود آگاه شوند.
لازم به اشاره است که طی بیش از ۳۰ سال گذشته دستهای پشت پرده با سوء استفاده از واژه های مختلف (مثل توهم تئوری توطئه یا شبه علم) مانع آگاهی بشر از توانایی طبیعی خود بوده و هستند. وقتی گفته میشود ادراک فراحسی، منظور فرافیزیکی یا متافیزیک و ماوراءالطبیعه یا به اصطلاح علوم خفیه (جفر، رمل، کیمیاگری، طی ارض…) نیست، بلکه ادراک فراحسی ولی کاملا فیزیکی است.
بخش دوم: ادراک فراحسی ماکس پلانک
زندگی پلانک با تراژدی های متعدد همراه بود. او به نواختن آلات موسیقی و تنهایی بسیار علاقه داشت. در سال ۱۹۰۰، باور علمی فیزیکدانان زمان خود را به چالش کشید، مطلق بودن قانون دوم ترمودینامیک را رد کرد، رابطه ای برای انرژی تابش الکترو مغناطیسی اجسام ارائه داد که بنیان دانش فیزیک کوانتم شد. همه اینها در زمان خود شبه علم نامیده شدند چون مطلق بودن قانون ترمودینامیک را رد میکردند، تا حدود ۱۴ سال بعد که نیلز بوهر با استفاده از فرمول و ثابت پلانک، ساختار درون اتم هیدروژن را تحلیل کرد که با نتایج آزمایشها تایید میشد.
کلاً برخی آنچه نمیدانند یا درک نمیکنند را شبه علم مینامند. کلام پلانک در ۱۹۴۴(۳ سال قبل از فوت) نمونه دیگری است از ادراک فراحسی (هوش یا کانشسنس) که گروهی در زمان پلانک شبه علم مینامیدند. به زبان ساده، پلانک میگوید:

جالب اینجاست که مجله علمی کوانتا اخیرا از مشهورترین پروفسورهای فیزیک جهان مفهوم علمی ذره (ماده) و جنس گیتی را پرسید. نتیجه ۸ پاسخ کاملا متفاوت بود که پیشنهاد میکنم حتماً ببینید. کلام پلانک (۱۹۰۰و۱۹۴۴) نتیجه هوش اوست، ادراک فیزیکی ولی فرامغزی-حسی.
بخش سوم: تئوری و عمل
وقتی صحبت از ادراک فراحسی یا همان کانشسنس (خودآگاهی – Consciousness) میشود، ممکن است تصور شود بحث راجع به متافیزیک یا ماوراء الطبیعه است. بر عکس، کانشسنس کاملاً فیزیکی و کاملاً علمی و نیز عملی است. دو دو قسمت بالا، کلیاتی از کانشسنس گفته شد. ولی به جای اینکه وارد بحث تئوریک بشویم، سه مورد استفاده عملی از ادراک فراحسی رو به بحث میگذاریم:
– بینش از راه دور:
کاربری بینش از راه دور توسط سازمان امنیت ملی امریکا و ارگان زیردست آن (سیا) مبحث مفصلی که پرفوسور راسل تارگ در موردش به اندازه کافی سخن گفته. مجریان این پروژه دو استاد تمام فیزیک بودند: یعنی Prof. Russell Targ و Harold Puthoff که در مورد Remote Viewing های سازمان های سیا و ناسا به کرات صحبت کردند. فقط کافی است اسم این دو دانشمند بزرگ را با کلید واژه فوق جستجو کنید.
– تله پاتی در فضا:
تله پاتی بین دو فضانورد ناسا، یکی روی سطح ماه و دیگری در دفتر ناسا، در هوستُن. این اتفاق که به صورت علمی ثبت شده، یکی دیگر از ادراک فراحسی یا همان کانشسنس است. که توسط Dr. Edgar Mitchell در مورد آن صحبت شده است.
– کُمای مغزی:
ادراک در حین کُمای کامل مغزی نیز یکی دیگر از ادراک فراحسی یا همان کانشسنس است که این مورد نیز به صورت علمی در مباحث Dr. Eben Alexander در حوزه Neurology تشریح شده است.
علاوه بر موارد فوق، اساتید دیگری همچون Prof Roger Penrose از دانشگاه کمبریج، Prof Max Tegmark از دانشگاه MIT، جناب Prof John Wheeler از دانشگاه پرینستون و Prof Leonard Susskind معروف از دانشگاه استنفورد مباحث زیادی پیرامون موارد فوق مطرح کردند که در بخش های بعدی به وضوح آن را بررسی میکنیم. یک نمونه از این توانایی های ادراک فراحسی را در ویدئو زیر ببینید:
بخش چهارم: کاربریهای بینش از راه دور
موسسه تحقیقاتی استنفُرد از ۱۹۷۳ تا ۱۹۹۷ برای سازمان امنیت ملی امریکا، سازمان سیا، ناسا… ارگانهای دیگر دولت آمریکا فعالیتهای محرمانه و فوق محرمانه داشت (تصویر پایین) که تاریخ انتشار سند زیر و البته بخشی از اطلاعات این پروژه، سال ۲۰۰۰ نشان میدهد. این پروژه ها کاربریهای متنوع ادراک فراحسی (فیزیکی) به روش بینش از راه دور را نشان داد میداد که به آن Remote Viewing هم گفته میشود.

مدیران پروژه، پروفسورها، راسل تارگ و هارولد پوتاف بودند. سال ۲۰۱۰، با اجازه سیا، بخش خیلی کوچکی از پروژه های محرمانه ۲۳ سال در کتابی چاپ شد به نام ادراک فراحسی که تصویر آن را پایین مشاهده میکنید، کتابی مهم به نویسندگی پروفسور تارگ. این کتاب اب عنوان «واقعیت ادراکات فراحسی: شواهد یک فیزیکدان از قابلیتهای فراروانی» توسط «فرهاد توحیدی» ترجمه به فارسی شده که میتوانید آن را تهیه کنید.
همچنین لازم به ذکر است که؛ این پروژه به طور موازی در ارتش آمریکا و سیا همزمان با هم انجام میشود (هنوز هم ادامه دارد). چندین کتاب متفاوت در این زمینه نوشته شده است که کتاب Psychic Warrior توسط دایود مورهاوس (David Morehouse) یکی از بهترین کتبی است که در این زمینه نوشته شده است. حتی گفته شده نوشتن این کتاب نزدیک بود به قیمت جان این فرد تمام شود. نسخه اصلی این کتاب از آمازون قابل خریداری است.

بینش از راه دور تنها یکی از چندین روش ادراک فراحسی (فیزیکی) بر اساس هوش یا کانشسنس انسانی ست که گروهی از فیزیکدانان جوان بدون آگاهی و مطالعه آنها را کلا شبه علم مینامند. به لیست مشتریهای روش ادراک فراحسی (فیزیکی) توجه کنیم:
- آژانس اطلاعات دفاعی (Defense Intelligence Agency) به اختصار دیا (DIA)
- ادارهٔ کل ملی هوانوردی و فضا (National Aeronautics and Space Administration) به اختصار ناسا (NASA)
- سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (Central Intelligence Agency) به اختصار سیآیاِی یا سیا (CIA)
- آژانس پروژههای پژوهشی پیشرفتهٔ دفاعی آمریکا (Defense Advanced Research Projects Agency) به اختصار دارپا (DARPA)
اگر به کتاب بالا رجوع کنیم، به محتوای پروژه ها دقت کنیم. مبنای علمی روش بینش از راه دور را مطالعه کنیم به موارد زیر میرسیم:
- درهمتنیدگی کوانتمی (Quantum entanglement)
- قانون برهم نهش (Superposition)
- همنوایی (Coherence)
- لامکان بودن (Spatial non-locality)
- لازمان بودن (Temporal non-locality)
- عدم قطعیت (Uncertainty Principle)
و اما؛ آزمایشهایی که اصول بالا را تایید میکنند شامل دو مورد Delayed-choice experiment و Quantum-eraser experiment است. بعد از آگاهی، قضاوت کنیم. آیا این ارگانهای دولت آمریکا ۲۳ سال میلیاردها دلار صرف شبه علم کردند؟
بخش پنجم: ادراک فراتر از مغز و حواس پنجگانه
نمونه دوم. دکتر الکساندر (متخصص مغز و اعصاب) در کتاب خود (تصویر پایین انتشار سال ۲۰۱۷) میگوید در نوامبر ۲۰۰۸ به کمای کامل مغزی رفت (باکتری مننژوانسفلایتس) و بعد از ۲هفته به هوش آمد، تصمیم گرفت در مورد مکانیزم ادراکاتش در حین کمای کامل مغزی تحقیق کند. این کتاب نتیجه تحقیقات علمی ایشون و همکاران نئورولوژیست او است.

این کتاب از حقایقی میگوید که برای خودش و همه متخصصین مغز باورنکردنی بود، چون علم روز (٢٠١٧) میگفت ادراک انسان نتیجه مستقیم فعالیت مغزی هست. دکتر چارلز جوزف که متخصص مغز و دکتر بالای سر او بود به دکتر الکساندر میگوید:
بخش ششم: تله پاتی: نه متافیزیک نه شبهعلم
کاربری روش بینش از راه دور توسط سیا رو دیدیم در حالی که هم دستگاه آکادمیک جهانی و هم رژیمهای حاکم بر جهان تا ۲۰۱۱ آن را انکار میکردند. اما در مورد تله پاتی چه میدانیم؟
در سال ۱۹۷۱، دکتر ادگار میچل فرمانده آپولو ۱۴ بر روی سطح ماه و سرمهندس پرواز و آقای بوز آلدرین، در دفتر ناسا روی زمین، با یکدیکر ارتباط تله پاتی برقرار کردند. آلدرین بر روی زمین دسته کارتهای ۲۵ تایی با علائم خاص زینِر رو میچید و ناظرهای ناسا زمان و جزییات کار او را نظارت میکنند. همزمان، آلن شپرد و ادگار میچل روی سطح ماه بودند و میچل در زمانهای مختلف (گاهی قبل و گاهی بعد از آلدرین) کارتها رو میچید و آلن شپرد کار او رو ثبت و نظارت میکرد.
به تایید ناظرین ناسا (روی زمین) و آلن شپرد (روی ماه) که به طور مستقل نتیجه آزمایشها رو نظارت میکردند، نتایج باورنکردنی بود. میچل توانست به واسطه تله پاتی انتخابهای آلدرین رو تکرار کند. اولاً، خود تله پاتیباور نکردنی بود. باورنکردنی تر اینکه زمانها رو مقایسه کردند، معلوم شد میچل گاهی قبل و گاهی بعد از آلدرین چینش دسته کارتها رو انتخاب کرده بوده، یعنی اگرچه وجود فیزیکی میچل در زمان حال بود، کانشسنس او به گذشته و آینده میرفت و انتخابی که آلدرین قبلاً داشت یا بعداً باید میداشت رو تکرار میکرد. کانشسنس مستقل از مکان-زمان است.
ناسا اجازه انتشار نتایج را نداد. میچل سال ۱۹۷۲ استعفا داد و سپس موسسه تحقیقات ادراک فراحسی خودش را به نام Institute of Noetic Sciences تاسیس کرد. سپس کتابی به اسم کتاب The Way of the Explorer An Apollo Astronaut’s Journey منتشر کرد که در پایین مشاهده میکنید.

همانطور که میبینید؛ کانشسنس یک گرایش خاص در علم ادراک شناسی-نئورو کاگنیشن هست و تئوریهای موجود براساس علوم فیزیک، ترمودینامیک، ادراک شناسی، نئورولوژی تدوین شده اند. کانشسنس به معنای ماوراءالطبیعه یا متافیزیک نیست بلکه شاخه ای علمی است و بیشتر تمرکز آن روی نوعی از ادراک، فرای ۵ حس بشری است که در همه انسان ها به شکل معمولی قابل تشخیص است.
با رفتن به سایت researchgate و عضویت در آن میتوانید اطلاعات بیشتری از کانشسنس دریافت کنید. در واقع کانشسنس دارای حداقل ۲۳ تئوری است بر مبنای اصول فیزیک کوانتم و ترمودینامیک که در لینک بالا پیوست شده است. تمام این تئوریها در قلمرو علوم فیزیک و ترمودینامیک هستند ولی وابسته به ۵ حس ما و فعالیت مغز نیستند. همچنین، این تئوری ها مبتنی بر اصول فیزیک و ترمودینامیک هستند.
تاریخچه تدوین و توسعه گرایش کانشسنس به عنوان بخشی از تخصص ادراک شناسی به حدود ۱۹۲۷ و اثبات دوگانگی ماهیت ماده برمیگردد (دی برویل). اگر فرصت و تمایل به مطالعه دارید، کلیه این مطالب در ۶۷۱ منبع علمی (ژورنال های علمی داوری شده) و کتابهای معتبر علمی موجود است که سایت springerقابل مشاهده است. دقت کنید؛ ادراک فراحسی (فرای ۵ حس) ولی فیزیکی یعنی قابل اثبات در حیطه علم فیزیک. لطفا دقت بفرمایید تا این مفهوم تحریف نشود.
در همین منابع اشاره شده که؛ همانند میدان های کوانتمی (مانند میدان هیگز) کانشسنس هم محدود به نقطه خاصی از کیهان نیست، بلکه در سرتاسر گیتی وجود دارد. مثل ماده و انرژی تاریک که اکثر دانشمندان (هم آتئیست هم خالق باور) آنرا نماد کیهانی میدانند. به قول پرفسور هاوکینگ: Musical master code که در واقع ایشان به طور استعاری سخن از تئوری همه چیز میگوید: The Theory of Everything.

جناب مرحوم پروفسور هاوکینگ حدود ۳۳ سال از عمر پر ارزش خودشان را صرف کشف یک تئوری کیهانی فراگیر بودند که بتواند کل گیتی را در یک تئوری توضیح دهد. میدانید، تئوری های نسبیت خاص و عام در تبیین رفتار فیزیکی اجسام بزرگ و فیزیک کوانتم در تبیین رفتار فیزیکی ریز ذرات عالی هستند ولی این ۲ تئوری فیزیکی مهم، با یکدیگر همسنخ نیستند. مثلاً گرانش کوانتمی اثبات نشده، تئوری ریسمانها ناقص مانده …
مرحوم جناب پروفسور هاوکینگ بمدت ۳۳ سال سعی کرد یک نظم کیهانی بیابد. این نظم را دانشمندان به یک سمفونی موزیکال تشبیه میکنند، به طور استعاری. تئوری همه چیز توسط پروفسور هاوکینگ نیز با همین واژه ها بین دانشمندان تعبیر میشود، یک نظم کیهانی. خلاصه بگویم که: بنده (نویسنده این مقاله) در این زمینه که گیتی بتواند از هیچ و به خودی خود و بدون نیاز به یک خالق پیدا بشود، سالها تحقیق کردم ولی هیچ مستند علمی برای این امکان پیدا نمیکنم.
آخرین کتابی که خواندم، کتاب پروفسور لارنس کراوس بود. ولی ایشون نیاز به وجود حفره کوانتمی را که میگوید، نمیگوید این حفره کوانتمی خود از کجا پیدا شده. پس کتاب ایشون هم پاسخگوی پرسش بنده نشد. خالق باوران لااقل نمیگویند حرفشان علمی است. میگویند باور داریم. ولی وقتی پروفسور کراوس ادعا میکنند گیتی از هیچ و به خودی خود از یک حفره کوانتمی پیدا شد، و سپس نمیگویند آن حفره کوانتمی از کجا پبدا شده بوده، به نظرم این ادعا علمی نیست و نوعی مغلطه علمی است.

در بین دوستان من هم آتئیست هستند و هم خالق باور. با هیچ یک هم مشکل ندارم. ولی اگر خالق باور بگوید ادعایش علمی است (یعنی علم ثابت کرده گیتی خالق دارد) و یا اگر آتئیست بگوید علم ثابت کرده که گیتی از هیچ پیدا شده، با هیچیک موافق نیستم و نمیپذیرم. این موضوع صرفاً در ادامه تاریخچه تدوین و توسعه گرایش کانشسنس گفته شد. اما سوال مهم اینجاست که در منابع بالا اشاره شده که تله پاتی دیگر شبه علم نیست. اما چرا این موارد در مجامع علمی بحث نمیشوند؟ چرا در ایران کتاب خوبی در این زمینه نیست یا ترجمه نشده؟ پاسخ را میتوانم در موارد زیر خلاصه کنم:
- چرا ناسا مانع چاپ نتایج این آزمایشها شد؟ چون حاکمان جهان نمیخواهند ما مردم عادی به این توانایی خودمون آگاه بشیم.
- چرا دکتر میچل (دکترای فیزیک از MIT امریکا- مشهورترین دانشگاه جهان در آن مقطع دهه ۱۹۷۰) به حقوق و مزایای ناسا و بیمه عمر و دیگر مزایای ادامه کار در ناسا پشت کرد؟ چون آگاهی و نشر آنرا ترجیح داد.
- انجام تله پاتی خود هم عملی و هم اثبات علمی است. اثبات تحلیلی دارد که از طریق Universal Consciousness Field یا تئوری میدان هوش کیهانی است که بحث ارتباط هوش انسان با این میدان نیز مطرح میشود.
- بعد از این نتایج که در کتاب ایشان چاپ شد، چندین موسسه تحقیقات علمی کار را ادامه دادند و با اختراع دستگاهی به نام Brain-Computer Interface یا BCI ساخته شد که نشان داده امواج مغزی افراد میتوانند با یکدیگر همنوا بشوند. نتایج منتشر شده توسط دکتر میچل آغاز انقلاب علمی در زمینه خودآگاهی بود. مبنای علمی این توانایی انسان در ۱۹۲۷ توسط شرودینگر-پاولی-هایزنبرگ در تئوری میدانهای کوانتمی مطرح شده بود، دکتر میچل (دکترای فیزیک) از این واقعیت علمی مطلع بود.
بخش هفتم: تاریخچه کانشسنس (Consciousness)
در بخش های قبل به این موضوع پرداختیم که انسان توانایی ادراک یا بینش از راه دور دارد. مکانیزم آن تبادل داده (اینفرمیشن) هست که بین کانشسنس انسان و میدان کیهانی کانشسنس رخ میدهد. تا به حال کانشسنس به طور علمی مستقیماً شناسایی شده؟ خیر نشده. مگر تا حالا انرژی تاریک و ماده تاریک به طور مستقیم شناسایی شدند؟ خیر. حتی وقتی مغز انسان کاملاً از کار افتاده، انسان ادراک فراحسی دارد.
کانشسنس فیزیکی هست، ولی از جنس ماده باریونی نیست. احتمالاً برخی بگویند خُب شبه علم است!؟ علم فیزیک میگوید جنس و ماهیت ۹۹/۹۹٪ از هر اتم در هر ماده را نمیشناسیم و به خاطر ناشناخته بودن آن، بهش میگیم انرژی-خلا. در ادامه گفتیم: دو متخصص ناسا به طور مستقیم و از طریق کانشسنس خودشون ارتباط تله پاتی برقرار کردند. عملاً انجام شد ولی ناسا مانع انتشار نتایج شد. دکتر میچل از ناسا استعفا داد و نتایج رو در کتابش چاپ کرد.
گرایش ترمودینامیک کوانتمی نتیجه حدود ۴۰ سال مناظره علمی بین مرحوم پروفسور هاوکینگ و پروفسور لئونارد ساسکیند از دانشگاه استنفرد بود. این گرایش میگوید هر آنچه در کیهان هست، در ماهیت (گوهر) اینفرمیشن است. حتی ماده باریونی و انرژی در ماهیت اینفرمیشن هستند. یک بیت اینفرمیشن معادل عددی ماده-انرژی دارد. برای درک دقیقت تر جمله ای که نوشتیم فقط کافی است دو کلید واژه Information Paradox و Quantum Thermodynamics را جستجو کنید.
جالب است؛ افلاطون گیتی را کلا از جنس کانشسنس (پندار یا ایده) میدانست، آن را ریپابلیک نامید که به اشتباه “جمهوری” ترجمه میکنند. منظور افلاطون آنچنانکه از توضیحات کتاب Republic او بر میآید و نظر به کاربری واژه ریپابلیک در ادبیات، و نیز مفهوم میدان کیهانی کانشسنس، مناسبترین واژه برای ترجمه ریپابلیک را «بستر وجود»، «جهان هستی»، «گیتی»، «کیهان»، «عرش» و حتی «کائنات» میدانم.
بخش هشتم: مبانی علمی و تئوریهای کانشسنس
همانطور که نوشتیم، سازمان سیا بیش از ۲۳ سال مامورین خود را برای یادگیری بینش از راه دور با استفاده از کانشسس تعلیم میداد، در حالی که آنزمان هیچ تئوری علمی برای کانشسنس موجود نبود و تمام دانشمندان روز وجود مفهومی فیزیکی به نام کانشسنس را خرافه مینامیدند. در حالی که در بالا توضیح دادم، طبق موارد و تئوری های گفته شده در منابع مختلف با یک علم جدید طرفیم که سال ها توسط دولت ها و سازمان های نظامی و جاسوسی به شکل مخفیانه ای بهره برداری میشد.
کانشسنس نوع خاصی از ادراک (کاگنیشن) هست که در اون تمام سلولهای بدن در سطح ژنوم درگیر هستند (فولدینگ کروموزوم ها، ترنسکریپشن داده ها بر ژنوم تا حد ۲۱۵۰۰۰ ترابایت بر هرگرم از DNA بشر، بیان ژنی، پردازنده توپوگرافیک و عدد اویلر، تبادل داده ها همانند یک پردازنده کوانتمی، هالوگرافی یا اصل تمام نگاری، تئوری گره ها و …). از دهه ۱۹۶۰ دانشمندان کم نظیری مانند کارل پریبرام به دنبال این بودند که کدام بخش (لوب) از مغز مسئول تولید کانشسنس است و نتیجه نهایی این بود که کانشسنس محصول انحصاری فعالیت نورونهای مغز نیست
کانشسنس بیش از ۲۰ تئوری علمی دارد که براساس ۶ گرایش علمی و بنیادین بنا شده اند:
- Integrated Information Theory
- Thermodynamics
- Quantum Physics
- Holographic Principle
- Topography & Knot Theory
- Genetics-DNA data storage
مجموعه کم نظیری که در اکتبر ۲۰۲۰ (حدود ۹ ماه پیش منتشر شد) کتابی است که در تصویر زیر میبینید. این کتاب مجموعه ای از ۶۷۱ ماخذ علمی است و بیش از ۹۰٪ مقالات مرجع که در این کتاب معرفی شده، در ژورنالهای داوری شده بین المللی چاپ شده اند. این مجموعه کم نظیر سیر تدریجی دانشمندان از حدود ۱۹۲۵ به سمت تدوین تئوریهای علمی کانشسنس را نشان میدهد.

برخلاف آنچه عده ای، بدون هیچگونه تحقیق ادعا میکنند، این مجموعه ای از تئوریهای علمی و پیش نیازهای آنها است که ثابت میکند کانشنس نه شبه علم، نه متافیزیک، نه ماوراءالطبیعه، نه خرافات است. برای خوانندگانی که مایل به تحقیق هستند، در این کتاب تعدادی از تئوری های دقیق و علمی کانشنس که طی ۲۵ سال گذشته تدوین و آزمایش شده اند، نامبرده شده، از جمله:
- Penrose 1996
- Susskind 2000
- Tononi 2004
- McFadden 2010
- Tegmark 2014
- Meijer 2017
بخش نهم: از نیوتن تا جهان هالوگرافیک
بعد از نیوتن، تا قبل از کشف نیروی الکترومغناطیس (ای ام)، ماهیت گیتی از دیدگاه فیزیکدانان کاملاً شناخته شده بود (دیدگاه فلسفی رئالیسم مادی). نیروی الکترومغناطیس اولین نیروی غیر نیوتنی و امواج الکترومغناطیس اولین ماهیت فیزیکی نامریی بود. سپس اولین فرمولاسیون تئوری انتشار امواج ای ام توسط رایلی-جینز ارائه شد. ولی این تئوری در تمام بازه های فرکانس امواج ای ام پاسخگو نبود: Ultraviolet Catastrophe که در ۱۹۰۰ پلانک با فرمولاسیون معروفش یعنی Blackbody Radiation مشکل را حل کرد.
ولی به قیمت چشم پوشی از دو اصل بنیادین فیزیک کلاسیک:
- انرژی تابش الکترومغناطیس پیوسته نیست بلکه متشکل از بسته های متناهی انرژی به نام کوانتم است.
- اصل دوم ترمودینامیک (انتروپی) مطلق نیست بلکه فقط در مقیاس آماری صدق میکند.
این دو فرض توسط فیزیکدانان بزرگ زمان مانند لورِنتز، جینز، پوینکَرِ، … شبه علم تصور میشد. انیشتن ۲۱ ساله بود و ناشناس. این اولین شوک به جامعه فیزیکدانان در مسیر شناخت ماهیت گیتی بود. دانستند که نادانسته هایشان بنیادین است. برسیم به ۱۹۱۱، یعنی زمان اولین کنفرانس سالوی. انیشتن ۳۲ ساله، ۶ سال پیش با تکیه بر اصل کوانتیزه بودن انرژی ای ام (پلانک) ماهیت دوگانه فوتون (نور) را ثابت کرده بود (پدیده فوتو الکتریک).
بین کنفرانس اول سالوی در سال ۱۹۱۱ تا کنفرانس معروف سال ۱۹۲۷ چندین بمب دیگر در زمینه درک فیزیکدانان از ماهیت جنس گیتی منفجر شده بود، از جمله:
- اثبات قطعی پدیده رادیو اکتیویته (بانو ماری کیوری)
- اثبات تئوریک پادماده (پاول دیراک)
- اثبات تئوریک دوگانگی ماهیت الکترون (دی برویل)
- درهمتنیدگی کوانتمی (شرودینگر)
- اصل عدم قطعیت (هایزنبرگ)
- ماهیت واقعیات فیزیکی (گروه کپنهاگ)
ولی این تازه آغاز راه بود، تا برسند به درک ماهیت شگفت انگیز گیتی:
- Energy-Mass-Information Equivalency
- Nonlocality in time
- Nonlocality in space
- Quantum coherence
- Quantum thermodynamics
- Physicality of information
- Black hole information paradox
- Holographic principle
- Quantum Consciousness Field
- Role of human DNA in cognigion
بخش دهم: همنوایی بین سلولهای قلب و مغز
جدیدترین تحقیقات علمی در دانشکده پزشکی دانشگاه استنفُرد Stanford (آمریکا) نشون داد که میشه از طریق ارسال امواج آکوستیک با فرکانس و دامنه های متفاوت، بین سلولهای قلب همنوایی ایجاد کرد و حتی بافت های آسیب دیده در بخشهای مختلف قلب رو ترمیم کرد (روی لینک خط بالا کلیک کنید). در این نوشتار، واژه همنوایی به معنی رِزُنانس (تشدید) در کتابهای درس دینامیک نیست.
بلکه معنایش تغییر شکل گروه سلولهای قلب به طور تدریجی و هماهنگ با امواج آکوستیک، مثل نوعی حرکات موزون با موزیک کلیپ ذیل پست و همنوا شدن تدریجی و هماهنگ سلولهای قلب از طریق ارسال امواج آکوستیک رو نشون میده.
.
همین پدیده همنوایی رو حدود ۳ سال پیش متخصصین نئورولوژی بین نورونهای مغز هم دست یافته بودند که خبرش در سایت frontiersin منتشر شد. در بحث ادراک شناسی و کانشسنس (هوش)، متخصصین نئورولوژی، ادراک شناسی و روانشناسان، پس از بیش از ۵۰ سال تحقیق، هنوز نتونستن یک منطقه خاص (lobe) از مغز رو پیدا کنند که مستقیماً تولید کننده و منشا کانشسنس باشه. ولی متخصصین ادراک شناسی و نئورولوژی، پس از کشف وجود سیستم نورونهای عصبی در قلب (۲۰۱۵)، یک حالت به نام Flow State رو در افراد مشاهده و ثبت کردند که وقتی افراد مورد مطالعه به اون حالت وارد میشن، ادراک قویتر و راحت تر میشه.
نظریه اصلی در این زمینه این است که درحالت flow، بین مجموعه نورونهای مغز و قلب همنوایی coherence ایجاد میشه. ولی این نظریه خیلی نو هست و هنوز به طور علمی اثبات نشده، اما در کتاب Science Heart که در تصویر زیر مشاهده میکنید، با جزئیات زیادی به بحث گذاشته شده است.

در این کتاب به حالت Flow State و همنوایی بین نورونهای مغز و قلب (Coherence) پرداخته شده و توضیحات مختصر در مورد مجموعه نورونهای عصبی قلب داده شده. براساس نتایج آزمایشگاهی در بازده اطمینان قابل قبول علمی، شدت میدان امواج مغناطیسی نورونهای قلب بین ۳۰۰۰ تا ۴۰۰۰ برابر بزرگتر از شدت میدان امواج الکترومغناطیسی مغز است.
ادامه دارد …