در ۱۹۰۵، بر اساس فورمولاسیون لورنتز، انیشتن تئوری نسبیت خاص رو ارائه داد. ولی این تئوری فقط برای حالت خاص (سرعت ثابت ناظر) بود. سپس او به تدوین تئوری نسبیت عام پرداخت و در اوایل ۱۹۱۴ موفق به این کار شد. برای اثبات عملی این تئوری لازم بود با تصویربرداری تلسکوپی درجه انحراف نور در هنگام گذر از کنار خورشید اندازه گیری و با مقدار تئوریک آن مقایسه میشد و این کار فقط به هنگام خورشید گرفتگی کامل ممکن بود.
دو اخترفیزیکدان با تلسکوپهای خود راهی روسیه (دوران امپراتوری تزاری) شدند که بهترین محل برای تصویربرداری خورشید گرفتگی ۱۹۱۴ بود. اما پس از حدود ۳ ماه سفر زمانی به روسیه رسیدند که جنگ جهانی اول شروع شده بود. یکی از دو اخترفیزیکدان که آلمانی بود به عنوان نفوذی دشمن زندانی جنگی شد و به زندان رفت. خبر به انیشتن رسید و او اگرچه دل آزرده شد، ولی امیدوار ماند که شاید اخترفیزیکدان دیگر (کمپبل) که آمریکایی بود بتواند در تصویربرداری موفق شود.
ولی به دلیل ورود جبهه هوای سرد و توده های ضخیم ابر، او نیز نتوانست تصویربرداری کند. این خبر انیشتن را خیلی بیشتر ناراحت کرد ولی چاره ای نبود و باید تا خورشیدگرفتگی کامل بعدی یعنی تا ۱۹۱۹ صبر میکرد. در ۱۹۱۵ انیشتن پس از مرور مجدد تئوری خود به یک اشتباه پی برد. آنگاه بود که فهمید چگونه بخت به یاری او آمده بود. چون اگر تصویر برداری توسط یکی از دو اخترفیزیکدان ممکن شده بود، نتایج با تئوری نمیخواند و این برای انیشتن بسیار گران میشد. بالاخره در ۱۹۱۹، آرتور ادینگتن با تصویربرداری از خورشید گرفتگی کامل تئوری نسبیت عام انیشتن را اثبات کرد.
در زندگی، بد مطلق وجود ندارد. گاه آنچه شکست مینامیم، یاری بخت است.
به گفته مولانا:
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به “نسبت” باشد این را هم بدان
این هم اصل نسبیت در کلام مولانا