هلال طلایی، اصطلاحی که در بازی ذکر می شود، اشاره ای به یکی از مناطق تولیدکننده اصلی تریاک در آسیا دارد. این منطقه، به خاطر شکل هلال ماهش به این نام خوانده میشود. هلال طلایی، شامل مناطق کوهستانی سه کشور افغانستان، پاکستان و ایران است. در سال ۱۹۹۱، افغانستان بزرگترین تولیدکننده تریاک در جهان و بعد از آن میانمار است که بخشی از مثلث طلایی به حساب می آید. هلال طلایی، سابقه بسیار طولانیتر از مثلث طلایی در تولید تریاک دارد. هلال طلایی در دهه ۷۰ قرن ۲۰ توسعه یافت، در حالی که مثلث طلایی از دهه ۵۰ شروع به کار کرد.
برخی از شواهد موجود، حاکی از آن است که پزشکی که مسئولیت درمان اهب را عهده دار است، از یک شخصیت واقعی الگوبرداری شده است. این شخصیت که سرجیو کاناوارو نام دارد، پزشک جراحی است که ادعای توانمندی برای عمل پیوند سر را برای اولین بار مطرح کرد. ظاهراً کوجیما برای این پروژه از مشورت های او نیز بهره برده است. سرجیو کاناورو مدیر گروه مدولاسیون عصبی پیشرفته در تورین ایتالیا، مدعی شده که اولین پیوند سر دنیا را انجام خواهد داد.
وی معتقد است با استفاده از این روش، می توان به نجات جان انسان ها پرداخت. برای مثال، سر فردی که به واسطه بیماری لاعلاج یا بیماری تحلیل عضلانی و عصبی یا سرطان و …. در حال مرگ است را می توان به بدن یک بیمار مرگ مغزی پیوند زد. در سال ۱۹۷۰ میلادی، اولین پیوند سر میمون در حالی در کلیولند امریکا انجام شد که نخاع میمون هرگز به بدن جدید پیوند نخورده و به همین دلیل میمون فلج مانده و پس از ۹ روز، سیستم ایمنی میمون پیوند را پس زده و محکوم به مرگ شد.
این پیوند رویایی، در حالی از سوی این جراح ایتالیایی مطرح شده که جراحان بین المللی از این پیوند با عنوان یک پیوند خیالی یا یک توهم یاد می کنند. برای مثال، دکتر «چاد گوردون»، استاد جراحی پلاستیک و اعصاب دانشگاه آمریکایی «جانز هاپکینز» معتقد است که هیچ راه حلی برای پیوند مغز و نخاع وجود ندارد که پس از آن حرکات حسی یا بدن به درستی انجام شوند. وی در ادامه می گوید: شاید این رویا را بتوان در ۱۰۰ یا ۱۵۰ سال آینده محقق کرد.
اما دور از انتظار است که تا سال ۲۰۱۷ میلادی بتوان به چنین پیوندی دست یافت. «ریچارد برچنز» مدیر مرکز تحقیقات بیماری های فلج کننده در ایندیانای آمریکا نیز نظر «چاد گوردون» را تأیید کرده است. وی در رابطه با این عمل جراحی می گوید: در این جراحی، سر فردی که دچار مرگ مغزی شده، اما بدنش سالم است، با سر فردی دیگر که دچار ضایعه نخاعی شده، جابجا می شود. دکتر کاناورو مدعی است که مراحل اولیه این پیوند مانند پیوند نخاعی و بازداشتن سیستم ایمنی بدن برای عدم رد پیوند انجام شده و این عمل جراحی را تا سال ۲۰۱۷ میلادی انجام خواهد داد.
مراحل جراحی به این شکل است که سر فرد گیرنده و بدن فرد دهنده در ابتدای جراحی، سرد و تا مدت زمانی که سلول ها می توانند کمبود اکسیژن را تحمل کنند، افزایش می یابد. سپس بافت های اطراف گردن جدا شده و عروق خونی اصلی با استفاده از لوله هایی ظریف به یکدیگر متصل میشوند. سپس نخاع فرد دهنده پیوند قطع شده و سر او را روی بدن فرد گیرنده، قرار می دهند. پس از آن، نخاع با مادهای به نام «پلی اتیلن گلیکول» که مثل چسب عمل می کند، به نخاع بدن جدید متصل می شود.
در نهایت، عضلات بخیه شده و فرد حدود چهار هفته در اغمای مصنوعی نگه داشته می شود تا در مدتی که بافت ها ترمیم می شوند، تکان نخورد. در این مدت، اعصاب و نخاع با شوک های الکتریکی منظم و خفیف تحریک می شوند، زیرا این کار باعث می شود تا پیوندها و ارتباطات عصبی جدید بین سر و بدن تقویت شوند. اما بزرگترین مشکل را می توان در اتصال نخاع به مغز دانست. ادعای دکتر کاناورو، در حالی است که یک مرد روسی که از یک بیماری کشنده رنج می برد با انجام این عمل توسط کاناوارو موافقت کرده است.
وی از یک بیماری ژنتیکی سخت رنج می برد که رشد عضلانی وی از دوران کودکی متوقف شده است. اکنون «والری اسپریدونوف» اولین بیماری خواهد بود که پیوند سر را انجام خواهد داد. انجام این عمل جراحی، در هاله ای از ابهام است که بسیاری از پزشکان و جراحان بین المللی، انجام پیوند سر را غیر اخلاقی می دانند. کاناورو طرح جراحی پیوند سر انسان را در کنفرانس آکادمی جراحان پیوندی و اعصاب آمریکا (AANOS) که در ماه ژوئن در شهر مریلند برگزار می شود، ارائه خواهد کرد.
که مدتی پیش نیز خبری مبنی بر انجام اولین جراحی پیوند سر انسان در شهر ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی منتشر شده بود. در این خبر آمده بود : فردی که مبتلا به سرطان استخوان بود، پس از جراحی دشوار ۱۹ ساعته، سرش از بدنش جدا و به بدن دیگر پیوند زده شد تا بیمار از سرطان نجات پیدا کند.
کوجیما برای طراحی شخصیت ایلای و قلمروی حکومتی او از فیلمی با عنوان سالار مگس ها الگوبرداری کرده است. سالار مگس ها از جمله آثار برجسته کلاسیک جهان است که ویلیام گلدینگ در آن شور و هیجان یک قصه تمثیلی را با قدرت و صداقت توصیف کرده است. این فیلم، ماجرای شگفت آور گروهی پسر بچه در مدرسه ای انگلیسی است که در طی جنگ هسته ای و خانمان سوز، عازم منطقه ای امن می شوند، ولی سقوط ناگهانی هواپیما آنان را ملزم به اقامت در جزیره ای استوایی می سازد.
در آغاز، همه چیز به خوبی پیش می رود و آنان بی دغدغه و سبک بال جزیره خوش آب و رنگ و سرسبز را درمی نوردند. اما اندک زمانی پس از آن، روحیه شرارت بار تندخوی بعضی از پسرها، بهشت زمینی را به دوزخی از آتش و خون مبدل می کند و تمامی مظاهر خرد و پاک اندیشی از وجودشان رخت برمی بندد. اگر چه سالار مگس ها گزارشی درباره بچه هاست، اما برای بچه ها نیست. کشمکش درونی نیروهای متضاد خیر و شر درون مایه داستان را شکل می دهد.
واژه ها در آثار گولدینگ (و به خصوص در سالار مگس ها) با جریان قصه هر لحظه تغییر شکل می دهند، گاهی رنگ می بازند و زمانی به رقص درمی آیند. در جاهایی از قصه، کلمات نرم و آرام و در جاهای دیگر، سنگین و طنین انداز است. تا آنجا که به میدان کلام مربوط می شود، سالار مگس ها قصه نیست، بلکه شعر بلندی در ورای معصومیتی است که دیریست مرده است و پرده پر آب و رنگی از خونخوارگی و وحشیگری آدمیان که اگر چه دیر زمانی است از جنگل به خیابان آمده اند، همچنان در ایشان زنده است.
جالب آنکه آدم های این شعرقصه از خیابان به جنگل آمده اند و حکایتگر همان فاجعه ای هستند که در قلب تمدن امروزین جهان، هر لحظه شکلی سهمگین تر و مهیب تر می یابد…
کوجیما برای نامگذاری برخی از شخصیت های داستان خود از اسامی مذهبی استفاده کرده که می توان آن ها را در کتب یهود یافت (در مورد این اسامی و علت استفاده از آن ها در مقاله ای جداگانه توضیح خواهم داد)
اهب (Ahab): موازنه قوا در تمدن های بین النهرین، تاریخی دراز دارد. تاریخی سرشار از جنگ امپراطوران و شاهان از ترس یکدیگر. یکی از مهمترین آن ها، آتش نبردی بود که ۱۲ شاه بین النهرین با ریاست هددزر، شاه دمشق و اهب شاه اسرائیل باستان بر علیه زیاده خواهی شلمانسر سوم در ۸۵۳ ق.م برافروختند تا از فزونی قدرت آشوریان بکاهند، اما شکست خوردند. چنانکه قرنها بعد، ائتلاف دولت های عربی که سعی بر مهار زیاده خواهی اسرائیل داشتند، شکست خورد. اما تلاش برای موازنه قوا همیشه با شکست همراه نیست.
ایزابل، ۸۵ سال قبل از میلاد مسیح، همسری شاه اهب سلطان اسرائیل را پذیرفت و ملکه آن کشور شد. این زن مرموز و فتنه گر از ابتدای ورود به قصر پادشاهی، نقشه های هولناکی در سر داشت. نقشه برای ملوث کردن دین آن ها و سپس تحمیل آیین شرک به مردم ساده دل. او با سیاستی مدبرانه چنان بر شاه اهب تسلط یافت که وادارش کرد تا دین او را پذیرفته و معابد پرشکوهی بنا کند. آنگاه به ترغیب مردم در پذیرفتن این دین نوظهور پرداخت. به آن ها که روستایی بینوایی بودند، وعده های زیادی داد و به تدریج معابد پر شدند.
اما ناگهان آوازه مخالفت مردی مؤمن به نام الیجاه او را سخت به وحشت انداخت. این مرد متعصب عده زیادی را به دور خود جمع کرده بود تا با او مبارزه کرده و معابد کفر آفرینش را ویران کنند. ایزابل، زن ترسو و زبونی نبود. بی درنگ عده ای را اجیر کرد تا هر کس دم از مخالفت با دین او را می زند، نابود کنند! کم کم اغتشاش اوضاع، شاه اهب را به وحشت انداخت. اما ایزابل برای تحکیم نفوذ خود بر اهب، فرزندی به دنیا آورد. (می گویند: اهب مردی عقیم بوده است!…) آنگاه باز به مبارزه پرداخت و دستور داد مزرعه های مخالفان را آتش زده و زن و بچه های آن ها را مقابل چشمانشان بکشند!
اهب (Ahab) لغبی است که برای شخصیت Master Miller انتخاب شده که به طورخلاصه به «Kaz» هم معروف است و در بازی به Big Boss هم «Ishmael» گفته میشود که جزو اسامی عبری و هیودی است
این خونریزی ها عکس العمل بدی داشتند، زیرا به تدریج پیروانش از گرد او پراکنده شده و به دسته الیجاه می پیوستند. هنگامی که الیجاه نگون بخت را به دستور او گردن می زدند، فریاد زد: روزی می رسد که بدن نجست را سگ ها بدرند! و خیلی زود این پیش بینی به صورت عمل درآمد. زیرا عاقبت مردم ستمدیده به رهبری سربازی شجاع به نام جئو شورش کردند و در مدت کمتر از چند ساعت بر اوضاع کاملاً مسلط شدند. ایزابل مغرور را از بام قصرش به پایین پرت کردند و اسب های سربازان با شعفی وصف ناپذیر بدنش را لگدمال نمودند. آنگاه سگ های گرسنه جشن گرفتند!
داستان میکایا، در کتاب اول پادشاهان آمده است. در این داستان، پادشاه شمالی اسرائیل (که معمولاً اهب فرض می شود) به نزد جهوشافات، پادشاه یهودا می رود و از او می پرسد که آیا به همراه او برای تسخیر راموت-گیلاد میرود که در اختیار شاه آرام است یا خیر. جهوشافات به او می گوید که بهتر است اول از خداوند بپرسد که چه کند. اهب به پیامبران خود خبر می دهد و آن ها می گویند که پروردگار (آدونای) راموت-گیلاد را به اهب خواهد داد.
جهوشافات می گوید که آیا پیامبر دیگری هست که از او نظر پروردگار (یهوه) را بپرسد؟ اهب به میکایا پسر ایملاه اشاره می کند، ولی می گوید که از او خوشش نمیآید، به خاطر اینکه پیش بینی های قبلی او نسبت به اهب مثبت نبوده است. فردی به نزد میکایا می رود و به او می گوید که بهتر است پیش بینی مثبتی به اهب دهد. میکایا به آن فرد می گوید که او فقط پیغام خداوند را می رساند. میکایا به نزد اهب می رود. در ابتدا او نیز حرف پیامبران دیگر را تأیید می کند و می گوید که اهب باید به جنگ برود. ولیکن اهب به او شک دارد و به او اصرار می کند که حقیقت را بگوید و میکایا می گوید که یهوه به اهب دستور داده تا به جنگ برود تا کشته شود.
در رویای میکایا او به عرش خداوند نیز می رسد و آن را می بیند. در رویا، میکایا می بیند که روحی می آید و پیشنهاد می دهد که دروغگو در دهان پیامبران باشد. از این رو، پیش بینی بقیه پیامبران بر اساس این روح دروغگو بوده است. اهب دستور می دهد که میکایا زندانی شود تا اینکه او از جنگ سالم برگردد. اهب در جنگ، لباس مبدل می پوشد تا پیش بینی میکایا به حقیقت نپیوندد. ولیکن یک تیر بی هدف به او اصابت می کند و او را می کشد و حرف میکایا به حقیقت می رسد و حرف ۴۰۰ پیامبر اهب دروغ درمی آید.
ایلای در عبری، یعنی بلند مرتبه. او از داوران عهد عتیق بود که نام وی در کتابهای سموئیل آمده است. چشمهایش به سبب پیری تار شده بود. پسران ایلای، حفنی و فینحاس نام داشتند. و از بنی بلعال (دستهای از مطرودین) بودند و خداوند را آنگونه که در این کتابهای دینی توصیف شده، نپذیرفتند.
۱۷-۱۱:۲) اینک داستان، متوجه ایلای و پسران شریرش می شود. این پسران خداوند را نمی شناختند، زیرا از طریق ایمان نجات نیافته بودند. سه گناه به آن ها نسبت داده شده است: محروم کردن زائران از سهم خودشان از گوشت قربانی و قانع نبودن به سینه و ران قربانی، تقاضای گوشت قربانی قبل از اینکه پیه به حضور خداوند گذرانیده شود و این یعنی شانه خالی کردن از زیر شریعت و سوم، آن ها خواستار گوشت بریان بودند، نه گوشت پخته در آب و اشتهای جسمانی خود را در درجه اول قرار داده بودند و اگر کسی اعتراض می کرد، گوشت قربانی را به زور از او می گرفتند.
بدین ترتیب، گناه آنان بسیار عظیم بود، زیرا قربانی خداوند را حقیر شمرده بودند. وقتی که ایلای اخبار مربوط به فسادهای اخلاقی پسرانش را شنید، به سرزنش آنان پرداخت. ولی دیگر خیلی دیر شده بود و این سرزنش ها تأثیری نداشتند. دل آن ها مانند فرعون سخت شده بود، چون خدا عزم نابودی آن ها را کرده بود. همزمان که سموئیل رشد می کرد، خلوص و نیکوئی او مورد پسند خدا و مردم بود. اگر ما به خاطر آوریم که این وقایع در دوره داوران اتفاق افتادند، تعجبی نیست که زوال اخلاقی و کوتاهی کهانت در این دوران بوده باشد.
چون که ایلای پسرانش را با ملایمت سرزنش کرد، خداوند او را به سختی سرزنش نمود. یک نفر مرد خدا بر ایلای ظاهر شد و نابودی ذرّیت خانه او را اعلام نمود. نبوت او با یادآوری دعوت خدا از نسل هارون برای کهانت، برداشت بیش از حد از جیر گوشت قربانی ها به جهت اعاشه خودش، آغاز شد. سپس ایلای را برای اینکه دست پسرانش را برای مقدم شمردن اشتهای جسمانی بر دعوی خدا باز گذاشته است، ملامت نمود. وعد پیشین خداوند مبنی بر کهانت در خاندان هارون، مشروط بر این بود که کاهنان دارای منش و شخصیت نیکوئی باشند، اما به خاطر ضعف ایلای و خاندانش، دیگر اجازه نخواهند داشت به منصب کهانت بپردازند و هیچ یک از اعضای خانواد او به سن پیری نخواهند رسید.
معبد شیلوه ویران خواهد شد و اعقاب ایلای سرنوشتی شوم و شرم آور خواهند داشت. علاوه بر آن، هر دو پسران ایلای یعنی حفنی و فینحاس به نشان تمام این مجازاتی که خواهند آمد، در یک روز خواهند مرد. پیشگویی نابودی ایلای و کشته شدن اخیملک و پسرانش (بجز ابیاتار) به دست شاول، عزل ابیاتار از منصب کهانت و مردن حفنی و فینحاس با هم و در یک روز تحقق یافت. ایلای از خاندان ابیاتار بود و وقتی که ابیاتار توسط سلیمان رانده شد، منصب کهانت در خاندان العازار، احیاء گردید. و دیگر اسامی، عبارتند از داوود و اسماعیل که دیگر نیازی به توضیح آن ها نیست.
نوشته شده در بررسی سخت افزار,پیشنهاد سردبیر,ناگفته های داستان بازی
تست و بررسی کامل کارت های گرافیکی GTX 970 & GTX 980با 13,501 بازديد
آیا PS4 هک شده؟! حاشیه های هک ۴ Playstationبا 12,623 بازديد
سونی لیست تمام بازی های PS4,PS3 سال ۲۰۱۵ را منتشر کردبا 10,887 بازديد
ناگفته های داستان بازی Metal Gear Solid V: The Phantom Painبا 10,556 بازديد